من گناهم اين بود كه افتادم My sin was fall
من گناهم اين بود كه افتادم:
زمان اتحاد خورشيد و درخت و خاك و آب براي ميوه است
درخت تكيه گاه محكم ميوه اس
و برايش آب و غذا تهيه مي كند
خاك هم با همه ي توانش هم ريشه هاي درخت را درجانش پذيرا شده
و هم هر آنچه دارد در طبق اخلاص است
گونه هاي گل انداخته
رقص بي نظير شاخه ها
سايه باني از برگ سبز
اما ناگهان سقوط!
سقوطي ناخواسته
سقوطي بعد از شيرين شدن زندگي
چه شيريني تلخي
شايد شيطنت يك كلاغ
يا سرعت غير مجاز باد
و يا شايد «بلوغ» دليل افتادن بود
به هر حال سقوط يك بيگناه ديگر رقم مي خورد
ورق برمي گردد
آفتاب قهرش مي گيرد و مي خواهد با تمام نورش ميوه را خشك كند
درخت بي تفاوت مي شود
فريادهاي ثمره ي جانش هم بي تاثير است
ديگر ميوه ها مي خواهند آن بالا بمانند
اما آنها هم يا چيده مي شوند و يا سقوط مي كنند
خاك ابتدا ناهمواريهايش را بر گونه هاي ميوه مي رساند تا زخمي بر پيكرش بيندازد
باكتري هاي بي مقدارش حالا شير شده اند
چار پايي كه تا ديروز ميوه دور از دسترسش بود حالا آرواره هايش براي قاچ كردن ميوه بي تابي مي كند
اينك دست نايافتني ديروز امروز همسايه ي فرصت طلب ها شده است
تا ديروز مي خواستند بسازندش
همه چيز بود
«ابر و باد و مه خورشيد و فلك در كار» ميوه بودند
اما امروز چه شده كه مي خواهند تكه تكه اش كنند
همه هجوم مي آورند حتي دوستان
فرياد ميوه اينست
من فقط افتاده ام
افتادن تقصير من نيست
«مردي نبود فتاده را پاي زدن»
بلوغ كه جرم نيست
من همان دست پرورده شما هستم
اما هرگز صدايش تا خورشيد نخواهد رسيد
و تازيانه هاي آن بخشنده ي بي همتا روز به روز تن ميوه را نحيف تر مي كند
بزرگترين و قدرتمند ترين سيستمهاي جهان به جنگ يك ميوه نحيف و بيگناه آمده اند.
اما خدايا به چه جرمي!؟
امان از بلوغ
امان از رشد
انگار همه مي خواهند رسيده اش كنند تا سقوط كند
«بيكار شدگان»
مجيد گودرزي
نظرات شما عزیزان: